ارشا اقدسی، بدلکار سرشناس سینمای ایران بود که هر لحظه با مرگ دست و پنجه نرم میکرد، اما به دلیل علاقهاش به کار آن را پذیرفته بود و هربار با آغوش باز به استقبال مرگ میرفت.
مهسا بهادری: هشت روز پیش، چهارشنبه، ششم مرداد. حادثهای تلخ. ارشا اقدسی، بدلکار سینمای ایران، سر صحنه یک فیلم سینمایی در کشور لبنان، دچار حادثه شد. او پس از هفت روز، چهارشنبه ۱۳ مرداد، در کشور لبنان دارفانی را وداع گفت.
ماجرا از این قرار است که ارشا که در یک فیلم تونسی به عنوان بدلکار حضور داشت، ماشین او چپ میکند. یک سانحه مغزی برایش رخ میدهد و در بیمارستان بستری میشود و دیگر هیچگاه چشمانش را باز نمیکند.
یادگاری ارشا و پیمان برای سینمای ایران
بدلکار ۳۹ ساله و جوانی که در بسیاری از کارهای مهم سینمای ایران نقش مهم و به سزایی داشت. او نه تنها تواناییهایش را برای سینمای ایران گذاشت بلکه شاگردانی تربیت کرد که هرچند جای او را نخواهند گرفت، اما سرمایههایی هستند که ارشا از خودش به جا گذاشت. کسی که خودش هم بخاطر یک فراخوان مسیر زندگیش را تغییر داد شاگرد پیمان ابدی شد، جا پای او گذاشت و حالا هر دو در کنار یکدیگرند.
ارشا این کار را شانزده سال پیش، زمانی که میخواست برای خواندن رشته تربیت بدنی راهی ایتالیا شود شروع کرد، همان زمان که بورسیه آن کشور را کنار گذاشت تا در دورههای آموزشی بدلکاری پیمان ابدی شرکت کند و یک راه جدیدی را برای خودش و سینمای ایران رقم بزند. شاید بازی روزگار بود که ارشا در ایران بماند و شاگردانی را تربیت کند.
بیتا منصوری درباره نبود پیمان ابدی و ارشا اقدسی و شاگردانی که این دو تربیت کردهاند میگوید: «ارشا همیشه به استقبال مرگ میرفت این موضوع را بارها تجربه کرده بود و در نهایت هم این اتفاق تلخ رخ داد. حالا ارشا اقدسی کنار پیمان ابدی است و سینمای ایران چه افراد مهمی را از دست داد.»
او درباره شجاعت ارشا ادامه داد: «ارشا یکی از مهمترین عنصرهای سینمای ایران بود که هیچوقت به هیچکاری نه نمیگفت. بعضیها یک کار خیلی کوچک را بزرگ جلوه میدهند، اما ارشا دقیقا نقطه مقابل این افراد بود، کارش را آنقدر دوست داشت که به سختترین کارها نه نمیگفت بلکه فکر میکرد تا چگونه آن را به بهترین شکل ممکن انجام دهد. حتی شاگردان زیادی تربیت کرد و این کار را به درستی انجام داد.»
اطیابی درباره سرمایههایی که ارشا از خودش به جا گذاشت میگوید: «ارشا یک سرمایه برای ایران و سینمای ایران بود، خدا رحمتش کند ما یک سرمایه بسیار بزرگ را از دست دادیم. او هم خودش کمک حال ما بود، هم برای آینده ما سرمایههایی را باقی گذاشت و حالا از نبودش خیلی متاسفیم.»
او در حالیکه ارشا را مربی شایستهای دانست میگوید: «خوشبختانه به واسطه آموزشهای خوبی که مرحوم پیمان ابدی و مرحوم ارشا اقدسی به نیروهای جوان داده بودند، افراد با مهارت و خوب زیادی داریم که این را هم مدیون ارشا هستیم؛ چون هیچوقت در آموزش دادن کوتاهی نکرد و حالا آنها میتوانند کارهای سینمایی را پیش ببرند از این بابت نمیتوانیم نگران باشیم اما از اینکه چنین جوان فوقالعاده، مربی خوب و دوست عزیز را از دست دادیم، بسیار ناراحتیم.»
مرگ برای ارشا شوخی بود
موضوع جالب این است که نمیتوانی بدلکار باشی و به مرگ نیندیشی. دائم با آن دست و پنجه نرم میکنی تا جایی که مانند ارشا، مردن را یکی از شیرینترین لحظههای زندگی میدانی که تنها یکبار رخ میدهد. آنقدر آن را به خودت نزدیک حس میکنی که به خانواده وصیت میکنی تا پس از فوتت اعضای بدنت را اهدا کنند.
حتی تهیهکننده «رخ دیوانه» هم به نهراسیدن ارشا از مرگ اشاره میکند و میگوید: «آدمها بسیار باهم متفاوت هستند، بعضیها زندگی را به شوخی میگیرند. فکر میکنم ارشا یکی از این افراد بود. اگر قرار باشد که انسان بسیار جدی به مرگ فکر کند، بسیار از کارها را انجام نمیدهد، اما اگر قرار بود ارشا مرگ را جدی بگیرد نمیتوانست کارش را به این خوبی انجام دهد، شاید لازم داشت که همیشه همینقدر خندان با این مرگ روبه رو شود.»
منصوری درباره دلیل موفقیت ارشا در همه کارهایش ادامه میدهد: «ارشا پذیرفته بود که مرگ بخش جدا نشدنی از کارش است. او بخاطر عشق به کارش این موضوع را به شوخی گرفته بود و جایش نه تنها در قلب دوست دارانش بلکه در سینما هم خالی است و نبودش تاثیر به سزایی دارد. زمانی که بود نویسنده موقع نوشتن فیلمنامه به این فکر میکرد که یکنفر وجود دارد که این کار را انجام دهد، اما حالا دیگر این موضوع وجود ندارد.»
اطیابی نیز درباره بیباک بودن و شجاعت ارشا میگوید: «مرگ برای همه هست اما ارشا به این فکر نمیکرد که چون یک کاری خطر دارد آن را انجام ندهد. او همیشه در صحبتهایش میگفت که ترس یعنی اینکه پیشروی نکنی، درجا بزن و موفق نشوی. ارشا نمیخواست که بترسد و شجاعتش هم اثبات شده بود. یک مورد بسیار خوب دیگر در مورد ارشا این است که آنقدر به نفس خودش اطمینان داشت که همیشه از خطر استقبال میکرد و من فکر میکنم این خیلی مسئله مهمی است.»
او ادامه داد: «کسی که سراغ انجام چنین کاری میرود، آدم خاصی است، روحیات خوب نفسانی دارد و کنترل شده است و روحیه خاص ارشا شادابی و کنترل نفس او بود که در سخت ترین شرایط میتوانست بهترین کار را انجام دهد.»
خندههای ارشا فراموش نمیشود
جدای از مهارتها و توانمندیهای هر انسانی، مهمترین ویژگی او برای همکاری اخلاق و شخصیت آن فرد است، موضوعی که همه تاکید میکنند که ارشا از آن بهرهمند بود.
منصوری درباره ویژگیها و اخلاق پسندیده ارشا میگوید: «ارشا جوان نازنینی بود. همانطور که خودش عاشق آدرنالین بود این را به سینمای ایران تزریق میکرد. جایش همیشه برای همه ما خالی است. میزان خطری که در هر کار در انتظار ارشا بود، توصیف نشدنی است. هربار ممکن بود که سر صحنه برود و همین حادثه برای او رخ دهد، اما آنقدر راحت درباره مرگ و کارش صحبت میکرد که آدم این موضوع را جدی نمیگرفت و فکر نمیکرد که اینکار ممکن است همراه با مرگ باشد.»
او درباره این موضوع ادامه داد: «هیچگاه نمیتوان لبخند همیشگی ارشا را فراموش کرد، لبخندی که در هرشرایط روی صورتش بود و اخلاقی که همیشه پسندیده بود.»
مسعود اطیابی نیز درباره چند ویژگی برتر اقدسی میگوید: «چند نکته بسیار مثبت در مورد مرحوم ارشا وجود دارد. یکی اینکه خودش یک نیروی جوان، زبده، شجاع، طراح و خلاق در زمینه بدلکاری بود و دوم اینکه مربی بسیار خوبی بود. شاگردانش را که سر صحنه میآورد کاملا مشخص بود که بسیار خوب و دلسوزانه به آنها آموزش داده است. نکته سوم هم تربیت و اخلاق بسیار خوبی بود که هم خودش و هم شاگردانش داشتند.»
کارنامه بدلکار جوان سینما
در سن ۳۹ سالگی کارنامهای پر و پیمان برای خود دست و پا کرده بود. در سینما با کارگردانانی از نسلهای گوناگون همکاری کرد. دامنه تجربیاتش را در خارج از کشور هم گسترد و در رویدادهایی مانند فستیوال شوالیههای صربستان به عنوان نمایندهای از ایران حضوری قابل توجه پیدا کرد.
در عرصه سینما «زندگی با چشمان بسته» به کارگردانی رسول صدرعاملی، «شبی که ماه کامل شد» کار نرگس آبیار، «کیفر» به کارگردانی حسن فتحی، «جرم» و «متروپل» آثار مسعود کیمیایی، «راه آبی ابریشم» کار محمد بزرگنیا، «پله آخر» به کارگردانی علی مصفا، «خوابزدهها» کار فریدون جیرانی، «حوض نقاشی» ساخته مازیار میری، «به خاطر پونه» به کارگردانی هاتف علمیردانی، «سیزده» ساخته هومن سیدی، «رخ دیوانه» کار ابوالحسن داودی، «عصر یخبندان» و «بارکد» ساختههای مصطفی کیایی، و «رگ خواب» و «آرایش غلیظ» آثار حمید نعمتالله بخشی از کارنامه هنری ارشا اقدسی است.
در مقام کارگردان نیز اولین فیلمش را با نام «جمشید آریا» ساخت که ادای دینی به جمشید هاشمپور بود.
ارشا اقدسی متولد سال ۱۳۶۱ در شهر تهران بود. او مربی آی کیدو بود تا اینکه با پیمان ابدی آشنا شد و توانست گروه بدلکاری ۱۳ را تشکیل و فعالیتهای خود را با گروهش در ایران و عرصه بینالملل ادامه دهد. پیکر او در چند روز آینده به ایران آورده میشود تا در کنار استادش پیمان ابدی به خاک سپرده شود.
گفتگو در مورد این post