نظرات مردم در فضای مجازی و برخی انتقادهای کارشناسان نشان میدهد تلویزیون باید بگذارد روند درام درست پیش برود نه اینکه تلخسازی جایِ درامسازی را بگیرد.
به نقل از نگارخبر ، سریالهای تلویزیون این روزها بیشتر حال و هوای دلهره و تاریکی و ناراحتی دارند؛ این عبارتها را میتوان در صفحات اینستاگرامی سریالها و نظرات مردمی جستجو کرد.
این اتفاق شاید بیشتر با پخشِ سکانسهای مربوط به صحنههای خاکسپاری پیمان یکی از نقشهای اصلی سریال “افرا” و اتفاقات مربوط به رهی در سریال “در کنار پروانهها” و حتی دیگر سریالها به طرقِ مختلف دیگری میافتد. این تیره و تاری و دلهرهآفرینی را در سریالهای چند ساله اخیر تلویزیون به وضوح دیده میشود.
به تعبیرِ برخی از سازندگان سریالها، گویی مدیران تلویزیون هم از تلخسازی و دلهرهآفرینی برای مخاطب تلویزیون راضیاند؛ چرا که در این سالها جلوی این روند گرفته نشده و همچنان هم فیلمنامههایی نوشته میشود و جلوی دوربین میرود که در همین راستا قرار دارد. انگار فیلمهای تلخ و تاریک (دارک) به یک رویه در سیما تبدیل شده که نامش را برخی کارگردانها درام میگذارند. اما در دلِ درام قرار بوده داستانگویی و آسیبشناسی اتفاقات اجتماعی و حتی خانوادگی رقم بخورد.
جالب است که محمدتقی فهیم به عنوان یکی از کارشناسان و منتقدین هم در صفحه خودش به این روند انتقاد کرده و نوشته است: “امشب سریال شبکههای یک، دو و سه را دیدم حالا چه جوری بخوابم؟ وای که خون به جگر شدم. در یکی، مردی عربدهکشان در حال خُرد کردن شیشه خودرو ، سریال بعدی در بیمارستان همه دارند زار میزنند و غش میکنند و در دیگری مردی به برادر زادهاش سیلی میزند و …
نکته جالب اینکه در این سریالها، مردان کارگر، کشاورز و شکارچیاند اما زنانشان ترگل ورگل و با هفت قلم آرایش از این قاب به آن قاب میروند. اینقدر گریمها بد و رو به ابتذالاند که بازیگران میترسند گریه کنند تا مبادا چهرهشان تغییر کند. خلاصه همهاش بیمارستان و مردن و عمل و آه و ناله و زنجموره با دیالوگهای نچسب و گفتار الکنِ مثلاً بومی .
زنی میخواند: جوانی … بازیگر در قاب تمام قد و عکس جوان مرده زیر بغلش، هی دوربین روی همه مکث میکند و زنان فریاد زنان در نماهای از بالا و … آدم کلافه میشود. توی این کرونا بازار و این همه بد سلیقگی در انتخاب سریال برای پخش.
حالا در نظر بگیرید، خانوادههایی که اصلیترین گزینه وقتگذرانی شبانهشان همین جعبه جادویی است، فردا با چه حال و حوصلهای باید در سطح جامعه حرکت کنند؟ جواب ارباب رجوع بدهند، موانع تولید برطرف کنند، با مشتری خوشخلق باشند، در کارگاه انگیزهمند حاضر باشند و …”
وقتی به نظرات مردم هم در خود همین صفحات اینستاگرامی سریالها توجه کنیم کاملاً به این نظریههای کارشناسی ختم میشود که مردم از این همه خشونت، تلخی و دعوا و درگیری سریالها آزرده شدهاند. برخی حتی پا را فراتر گذاشتهاند و مثلاً به محتوای سریالها هم ایراد گرفتهاند.
مثلاً یکی از مخاطبان در صفحه اینستاگرامی “در کنار پروانهها” نوشته است که سریال شبکه دو مشکل محتوایی در فیلمنامه دارد. در کجای پروسه پیوند اعضاء این اتفاقات میافتد؟ که بیمارستان به یک خانواده خواهان عضو میگوید یک بیمار مرگ مغزی داریم آن هم خانوادهاش هستند! میتوانیم قلب او را به بیمار شما پیوند کنیم. بعد این خانواده دنبال آن یکی خانواده راه بیفتد و التماس که تو رو خدا رضایت بدهید عضو عزیزتان را که هنوز به دستگاه وصل است به بچه ما اهداء کنند؟
یا مخاطبی درباره سریال افرا خصوصاً در یکی دو قسمتِ اخیر که به اوج تلخیها و لحظات غمگینِ خود رسیده است نوشته: من مقداری سریال افرا را دیدم احساس افسردگی کردم از نگاه سردِ بازیگرها، قصههای کلیشهای و تکراری نچسب، داد و فریاد و… دیگر نگاه نکردم و رفتم سراغِ حلّ جدول. حتی بعضاً برخی از مخاطبان از تماشای این صحنههای ناراحتکننده، توصیه کردهاند که بینندهها بروند و سریالهای کمپانیهای خارجی را ببینند.
سریال “در کنار پروانهها” هم اتفاقات غمانگیزی را در معرضِ نگاه مخاطب قرار میدهد؛ بسیاری ناراحتاند از اتفاقاتی که برای رهی افتاده و در حال وقوع است. دوست ندارند این همه تلخی و ناراحتی و بیماری را که هر روز در میانِ اطرافیانشان شاهد و ناظرند در میانِ کاراکترهای سریالهای نمایشی تلویزیون هم ببینند. در سریالِ شبکه دو، رهی که نقش او را سامرند معروفی بازی میکند شخصیت خاصی دارد. او عاشق خانوادهاش است. این خانواده به پدر و خواهر و دامادش محدود میشود و مادر او سالها پیش از دنیا رفته است.
از طرفی رهی دوستی صمیمی به نام مجید دارد که مانند برادرش است. اینها را خودتان هم دیدهاید و حتما متوجه شدهاید رهی یک بچه مثبت تمام عیار نیست بلکه گاه خطاهایی هم دارد و اشتباهاتی نیز میکند. گاهی وسوسه میشود. گاهی از کوره در میرود و دعوا راه میاندازد و نکته دیگر اینکه از نظر اعتقادی نیز ضعیف است و همین موضوع در واقع چالش اصلی او با پدرش سلطان است.رهی در مجموع دل خوشی از زندگی ندارد و گمان میکند چیزی تا آخر خط نمانده و بزودی باید از قطار زندگی پیاده شود اما میخواهد تا هست مراقب خواهرش باشد. او را از زندان بیرون بیاورد. تولد خواهرزادهاش را ببینید و … خطاهایی هم که این جوان مرتکب میشود در راستای همین خواستهاش است اما او بالأخره خواهد فهمید بار کج به مقصد نمیرسد و به همین دلیل برخی رفتارهای خود را اصلاح میکند.
رهی بیمار است. یک بیماری قلبی که مادرش نیز به سبب ابتلا به همان جانش را از دست داد. برای رهی که شاهد خاموش شدن چراغ زندگی مادرش بوده کاملاً واضح و مسلم است که او نیز فرصت زیادی برای نفس کشیدن در این دنیا ندارد و چشمانش به زودی برای همیشه بسته خواهد شد. بیماری رهی صعبالعلاج است و خودش به این باور رسیده که میمیرد. حتی قبرش را هم خریده؛ قبری در طبقه دوم آرامگاه مادرش…
در این میان، نظرات برای سریال “افرا” بیشتر است؛ مخاطبی نوشته که چرا آنقدر این سریال سیاه و تلخ است؟ حتی به گریمِ بازیگران هم انتقاد کردهاند چرا از آرایشی استفاده کردهاند که در زمان پخش مجبور شوند رنگ تصویر را ویرایش کنند. برخی از مخاطبان دیگر به غافلگیر نشدن و تعلیق نادرست سریال انتقاد کردهاند که از یک جایی به بعد قصه قابل حدس است و آن ذوق و هیجان برای ادامه داستان را از مخاطب میگیرد.
برخی از مخاطبان دیگر وارد بحث بومی سریال شدهاند؛ مثلاً نوشتهاند تصویری کاملاً تیره از زیبایی گیلان میبینیم. در صورتی که هرچهقدر هم قصه تلخ باشد باید حداقل لحظههای قشنگی از زندگی را نشان بدهند؛ متأسفانه کاراکتر مسعود و مهتاب شخصیتی که به عنوان یک زوج نشان میدهند عشق پنهانی نسبت به هم دارند. لحظهای حتی یک لبخند خشک و خالی هم از آنها ندیدهایم به هم بزنند تا بفهمیم حسی میانِ آنها وجود دارد.
برخی از مخاطبین تلویزیون تلختر از همیشه را جزو عبارت پررنگِ صفحاتشان قرار دادهاند و نسبت به این روند گلایه دارند. حتی کامنت گذاشتهاند که باید با این تلویزیون که اصلاً به سلیقه مخاطب برای ساخت سریال توجه نمیکند قهر کرد و برویم و سریالهای خارجی را در فضای مجازی ببینیم.
در میانِ این همه نظرات جالب و هوشمندانه، مردم به سکانسهای فیلمبرداری شده در ماشین هم انتقاد کردهاند و اینطور نوشتهاند: واقعاً چرا سکانس در ماشین میگیرند، وقتی نمیتوانند! سکانس ماشینی در ایران توهین به شعورِ مخاطب است. صدای رعد و برق میآید، برف پاکن کار میکند اما یک قطره آب روی ماشین نیست. اینجا هم پرده سبز؟!
در وهله دیگری به “افرا” پرداختند و آن هم موضوع محیطبانها؛ که برخی اینطور نقد کردهاند که تا اینجای کار از محیطبانها بدمان آمده تا اینکه ترغیب شویم روزی محیط بان بشویم. به نظر نمیرسد تلویزیون میداند تراژدیسازی یعنی چه؟
برخی هم که در فضای مجازی اینطور نوشتهاند که ما فقط “مختارنامه” را از شبکه قرآن دنبال میکنیم یا سری به کارهای نوستالژی قدیمی در شبکه آیفیلم میزنیم.
ابراز امیدواری برخی از کاربران فضای اجتماعی هم قابل تأمل است؛ وقتی مینویسند ای کاش تیره و تار هم میسازند درست بسازند!
به هر حال شبِ گذشته شبکه یک و سریال “افرا” کاری کرد که بسیاری اینطور نوشتند خدا را شاکریم ایران در مقابل تیم ملی عراق به پیروزی رسید و این ناراحتیها را شُست و برد.
به نظر میرسد مدیران و دستاندرکاران امر با نگاهی به نظرات مردم میتوانند در رویه نادرستِ درامسازی یا پررنگشدن تلخسازی در سیما، تجدیدنظری داشته باشند.
گفتگو در مورد این post