نوشته استاد ابراهیم صنوبرپدر صلح ایران و مدیرعامل موسسه بین المللی سفیران صلح
صدای باد، صدای رازآلود طبیعت است؛ نغمهای که گویی قصههای کهن جهان را بازگو میکند. هنگامی که باد در لابهلای شاخهها میوزد، گویی آوای نجواگری است که با درختان همصحبت میشود. این صدا گاه ملایم و آرام است، همچون زمزمهای که دل را نوازش میدهد؛ و گاه پرشور و خروشان، همچون طوفانی که قدرت طبیعت را به نمایش میگذارد.
باد با خود داستانهایی از دوردستها میآورد؛ از صحراهای دور، از قلههای بلند، از دریاهای عمیق. هر صدایش، گویی پلی است میان زمین و آسمان، میان امروز و خاطراتی از گذشته.
صدای باد ما را به تفکر وادار میکند؛ به یادآوری این که زندگی پر از جریان و تغییر است. این صدا، آرامشی عجیب در دل دارد؛ همانند مراقبهای که ما را به عمق طبیعت و خودمان متصل میکند. چه زیباست لحظهای که در سکوت، به صدای باد گوش دهیم و با آن، همنفس شویم. صدای باد، صدای زندگی است؛ صدای جریان بیپایان و زیبای جهان.
باد، همیشه حرف هایی برای گفتن دارد…
گاهی مثل مادری مهربان، با لالایی نرمش برگ های درختان را می نوازد و گاه چون عاشقی بی قرار، پنجره ها را می کوبد تا کسی صدایش را بشنود.
هر بار که از میان شاخه ها عبور می کند، رازی را زمزمه می کند – شاید از سرزمین های دوردستی می گوید که دیده، یا از ابرهایی که در آغوش کشیده.
صدایش وقتی به گوش می رسد، دنیا برای لحظه ای ساده تر می شود. مثل این است که طبیعت، نفس عمیقی می کشد و تو را هم به این نفس کشیدن دعوت می کند.
باد همیشه آزاد است… و شاید پیامش همین باشد:
سبک بال باش، رها شو، و مانند من بی پروا بگذر از این جهان
پس گاهی بایست و به صدایش گوش بسپار… شاید همان حرفی را بزند که دلت می خواهد بشنود.
ابراهیم صنوبر
گفتگو در مورد این post